تولد 4 سالگی و عروسی دایی سجاد
خدایا دخترمان را برایمان همیشه سالم و با ادب و خوب نگه دار سارای ما روز ١٤ تیر سال ٩١ وارد ٥ امین سال زندگی خود شد و دیگه بقول خودش کلی خانم شده.چه زود و چه سخت و چه شیرین بود این ایام.از روزی که به دنیا آمد و زردی گرفت و٣ روز توی بیمارستان خوابید و روزی که توی عید سرخک گرفت و روزی که برای اولین بار قدم برداشت و چه ذوقی کرد و دست می زد و می خندید وای مهمانی رفته بودیم که سارا ی ما راه افتاد و اون می دویید و ما دنبالش.هنوز هم وقتی مربی مهدش عوض می شه اعتصاب می کنی.اولین باری که مامانی بردش مهد تا عصر گریه می کرد مامان توی اداره و سارا توی مهد.همه این خاطره ها وقتی داشتیم براش برنامه ریزی می کردیم توی ذهنمون بود و توی خونه ویا ماشین یادآوری ...
نویسنده :
بابای سارا
13:02